نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

اولین کتابهای جلد شده نادیا خانوم

نادیا خانوم ما دیگه یک خانوم محصل شده. و ما دیروز  اولین کتابهای آموزشی رو برای خانوم کوچولومون جلد کردیم. یاد وقتی افتادم که با پدر مرحومم دوتایی مینشستیم و کتابهام رو جلد میکردیم و چه لذتی از این کار میبردم. یک جلد کاغذ کادو و بعد هم یک جلد هم با کاورهای پلاستیکی و بعد هم پدرم با خط خوشش اسم و کلاسم رو داخلش مینوشت. چه حالی داشتم با این کتابها و لوازم تحریر و .... یادش بخیر. ولی کاورهای این دوره خیلی با مال زمان ما فرق داره. کاورهای برچسبی خیلی ساده و راحت ، اول یک لایه باریک وسطش رو برمیداری و بعد دو طرفش  رو میچسبونی و چون من میخواستم جلد کتابها براش پیدا بشه یک نوع شفافش رو خریدم. اول یک بسته با طرح ساده گرفتم که البته سایز...
25 آبان 1393

تقویت هوش هیجانی کودک

گام‌هایی برای تقویت هوش هیجانی کودک   روزنامه اطلاعات:  همانطور که برای موفقیت در درس خواندن نیاز به هوش تحصیلی (IQ) است، تنظیم ارتباط سالم و درک احساسات دیگران هم به هوش عاطفی یا هیجانی (EQ) نیازمند است. واژه هوش هیجانی برای اولین بار توسط واین پاین د ر رساله دکترا استفاده شد ه است ولی مایر و سالووی د ر سال ۱۹۹۰ معنای آن را توسعه دادند.   آنها هوش هیجانی را نوعی هوش اجتماعی و مشتمل بر توانایی کنترل هیجان های خود و د یگران و تمایز بین آن ها و استفاد ه از اطلاعات به عنوان راهبرد تفکر و عمل می دانند. هوش هیجانی دست کم در زندگی اجتماعی اهمیتی فراتر از هوش تحصیلی دارد. دارا بودن این هوش است ...
21 آبان 1393

جلسه اولیا و مربیان در مهد

روز چهارشنبه گذشته اولین جلسه اولیاء و مربیان در مهد جدید نادیا بود. مربی قصه گویی و شطرنج و مسئول تغذیه مهد حضور داشتند و در مورد نحوه کارشون صحبت کردند. مربی شطرنج یک خانم مسن و مهربان بود که خودش در زمینه کودکان کتاب شطرنج نوشته بود که بسیار عالی بود. بعد از اتمام جلسه باهاش صحبت کردم تا گفتم مامان نادیا هستم شروع کرد به تعریف کردن از نادیا و گفت : نادیا فوق العاده است. بسیار گیرایی بالا و اشتیاق فراوانی برای یادگیری داره. چون دیدم سطحش خیلی از همسنهای خودش بالاتره تو کلاس بچه های بزرگتر گذاشتمش. هیچی دیگه من هم که مامان. و مامانها هم که عاشق شنیدن تعریف از بچه هاشون هستند کلی کیف کردم. برای خریدن یک دست شطرنج هم اسم نوشتیم که نادیا...
11 آبان 1393

اولین سینما

نادیا خانوم ما دیروز برای اولین بار رفت سینما. فیلم شهر موشها. تقریبا نزدیکهای ظهر رفتیم نمایشگاه اسباب بازی . البته چون نادیا درخواست خرید موتور رو داشت و ما باهاش موافقت نکردیم سر لج افتاد و گفت دیگه چیزی نمیخوام و گرسنمه و بریم دیگه. هیچ دیگه ما هم  چند تا کتاب از یکی از غرفه ها که قصد دیدنش رو داشتیم خریدیم و رفتیم برای خوردن نهار. بعد از نهار هم با اینکه بابا سرما خورده بود و زیاد حال نداشت ولی بخاطر نادیا خانوم حاضر شد که بریم سینما . البته فکر میکردم که دیگه از رو پرده های سینما برداشته باشن ولی تا ماشینمون رسید به میدان ولیعصر نادیا شروع کرد به خوشحالی کردن که دیدمش دیدمش شهر موشها ، بریم بریم و کلی ذوق کرد. وقتی چ...
3 آبان 1393
1